سرگذشت یک عراقی که نروژ را از بلای نفت نجات داد

زیر آسمان نروژ: در دنیا تعداد کشورهایی که از منابع نفت و گاز طبیعی برخوردار هستند و اقتصاد آنها به نوعی وابستگی اساسی به اقتصاد نفتی برای بقای حیات اقتصادی خود دارد کم نیست اما لزوما همه ی این کشورها با کشف،استخراج و توسعه میادین انرژی خود نتوانسته اند به یک ثبات و پایداری اقتصادی که ضامن شکل گیری یک نظام رفاه اجتماعی در بین تمامی اقشار آن جامعه باشد دست یابند.
 
در بسیاری از کشورهای نفت خیز خاورمیانه و با وجود درآمدهای هنگفت دولت از منابع انرژی، وجود بی عدالتی در توزیع عادلانه ثروت ملی همچنان یکی از بزرگترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی ست که به افزایش روزافزون فساد اداری و اختلاف طبقاتی در کشور منجر شده است. جاذبه ی درآمد بیشتر در صنایع نفت و گاز همچنین موجب شده است که گرایش تخصص و نیروی انسانی پویا در یک بخش خاص از صنعت کشور به میزان قابل توجهی افزایش یابد. اتفاقی که موجب کاهش قدرت اقتصادی در سایر بخشهای صنعتی و به مرور زمان در نتیجه موجب تضعیف و کوچک سازی سایر بخشهای صنعتی می شود. تمرکز صرف بر روی درآمدهای نفتی در درازمدت و در زمان پایان ذخایر انرژی اتفاقی ست که می تواند زمینه ساز ورشکستگی کامل اقتصادی یک کشور را هم فراهم آورد. اتفاقی که شاید برای کشور نروژ بعنوان یک نمونه موفق در بهره برداری و ثمردهی مناسب از ثروت منابع نفت و گاز در دنیا خیلی خیلی دیر اتفاق بیافتد یا هرگز اتفاق نیافتد. اینکه نروژی ها چگونه توانستند به این مهم دست یابند، ریشه در تاریخ اقتصاد نفتی این کشور دارد که در ادامه ی این مطلب مرور کوتاه و مختصری بر آن خواهیم داشت.
 
همه چیز از زمانی آغاز شد که یک جوان عراقی به نام «فاروق القاسم» به همراه همسر نروژی اش (سولفرید) در یک روز بهاری در سال ۱۹۶۸ میلادی به منظور طی دوره ی درمان پزشکی فرزند کوچکش که فلج مغزی بدنیا آمده بود از لندن وارد اسلو شدند. فاروق در زمان ورود به نروژ یک مهندس زمین شناس مجرب بود اما نگاهی به داستان اینکه چگونه وی به یک زمین شناس مجرب بدل شد و پا به نروژ گذاشت خالی از لطف نیست.
 
ازدوره ی آموزشی در لندن تا مدیریت ارشد در شرکت نفت عراق
فاروق در سن ۱۶سالگی (سال ۱۹۵۲میلادی) از سوی شرکت نفت عراق (که در آن زمان تحت کنترل و نظارت استعماری دولت انگلستان بود) برای گذراندن یک دوره ی آموزشی به «امپریال کالج» لندن فرستاده شده بود. جایی که در آنجا با شریک زندگی اش (سولفرید) که یک دختر نروژی بود آشنا شد و بعدها در سال ۱۹۵۷ میلادی پس از بازگشتش به عراق با وی ازدواج کرد. فاروق پس از پایان دوره آموزش در لندن و بازگشت به عراق، کار خودش را بعنوان یک زمین شناس در یک شرکت نفتی در بصره ادامه داد و دیری نپایید که به جمع مدیران ارشد این شرکت پیوست.
 
فاروق در مورد نخستین باری که وارد باشگاه مدیران نفت در بصره شد می گوید: «من وارد سالن شده و مستقیم به سمت بار رفتم و آنجا نشستم و یک نوشیدنی سفارش دادم. سپس رویم را برگردانده و به سمت مدیران انگلیسی با همسرانشان نگاه کردم که در سکوت کامل به من زل زده بودند.این نخستین ‌بار بود که آنها یک عراقی به استثنای خدمتکاران را می‌دیدند که وارد باشگاه می‌شود.»
 
فاروق در مورد رمز موفقیتش در دوران کار در عراق می گوید: «شرکت نفت اطمینان یافت که من احساسات رادیکال ضدامپریالیستی ندارم و آدم معتدلی هستم. من به آنها فهماندم که مناسب نقشه‌های شان هستم. مرد متوازنی که زمانی مدیریت را در دست می‌گیرد و برخورد منصفانه‌ای با شرکت نفت عراق دارد
 
b3b4c84a8e0180fc743197dbd0308280.jpg
 
بیماری فرزند و استعفاء از کار
فاروق در سن ۳۱ سالگی و بخاطر مشکلات پزشکی پسر فلجش از کار در شرکت نفت عراق استعفاء داد تا برای درمان فرزندش به نروژ بیاید. فاروق در آن زمان مرد شماره پنج شرکت نفت و عالیرتبه‌ترین مقام عراقی در شرکت بود. بهمین خاطر، ماجرای استعفایش و خروجش از کشور آسان نبود. در گذشته او را در مرز به دستور پلیس مخفی همیشه متوقف می کردند که به عنوان یک شخصیت مهم برای ملی شدن صنعت نفت عراق تلقی می گردید. اکنون ماه‌ها زمان برد تا اجازه بگیرد پسرش را به خارج ببرد برای آنچه که آنها مجبور بودند وانمود کنند یک درمان پزشکی کوتاه‌مدت در خارج خواهد بود فاروق خودش در این رابطه می گوید: «این یک عمل جراحی قاچاقی بود.ما فقط سعی داشتیم زندگی کوچک‌ترین بچه‌ مان را نجات دهیم. اما در عراق، این چیزها اهمیتی ندارد.«
 
وقتی فاروق به رییس خود در لندن خبر استعفایش را فاش ساخت، او گفت:«لعنت به تو فاروق. ما روی تو حساب می‌کردیم. اکنون می‌خواهی ما را دست تنها بذاری!؟» مدیر عالی شرکت به او فشار آورد تا وی را از تصمیمش منصرف کند اما فاروق توضیح داد که فقط نروژ مراقبت مورد نیاز فرزندش را ارائه می‌کند. در پایان، روسای وی کوتاه آمدند. فاروق در این زمینه می گوید: «رییس بی‌واسطه به من گفت: «نمی‌توانم قول بدهم که شغلی پیدا خواهی کرد اما می‌توانم بگویم اگر شغلی بد‌ست آوردی جلوی تو را نخواهیم گرفت». بخاطر همین موضوع، وقتی وزارت صنایع نروژ بعدها فاروق را با پست مشاوره استخدام کرد هیچ‌کس دخالت نکرد.
 
سفر فاروق به نروژ، با وجود همه نااطمینانی‌ها یک هدف روشن داشت: او و همسر نروژی‌اش سولفرید، به این نتیجه رسیدند کوچک‌ترین پسرشان که با فلج مغزی به دنیا آمده بود فقط در نروژ است که می‌تواند از مراقبت‌های درمانی ضروری و مناسب بهره‌مند شود. اما معنای این تصمیم، پشت کردن به یک دنیا راحتی و آسایش بود. شغل موفق القاسم، به آنها اجازه داد تا سبک زندگی پر زرق و برق طبقه متوسط به بالای شهر بصره را برگزینند. اکنون آنها باید با خانواده سولفرید زندگی می‌کردند تا زمانی که او کاری پیدا می‌کرد، هر چند که او امید نداشت شغلی به پردرآمدی شغل رها کرده خود پیدا کند.
 
ورود به نروژ و یافتن کار
پس از این که فاروق به نروژ آمد، مشکل آنی وی چگونه پر کردن کل روز بود چون قطاری که به زادگاه سولفرید می‌رفت غروب حرکت می‌کرد. او می‌گوید: «با خودم فکر کردم در این چند ساعت چکار کنم؟ به این خاطر تصمیم گرفتم به وزارت صنایع بروم و از آنها بپرسم آیا هیچ شرکت نفتی خارجی می‌شناسند که به نروژ آمده باشد.». او بار و چمدان خود را به امانت گذاشت و پیاده به وزارتخانه رفت، جایی که یک مقام گیج‌شده نروژی از او استقبال نمود و به وی گفت بعد از نهار همان روز بازگردد. وقتی او بازگشت، انتظار داشت فقط یک برگه آدرس دریافت کند، اما چندین نفر منتظر او بودند. فاروق در این مورد می گوید: «آنها بسیار مشتاق بودند بدانند من چه کارهایی انجام داده‌ بودم، چه نوع تحصیلاتی گذرانده‌ام، برای چه شرکت‌هایی کار کردم؟ آیا مهندس نفت بوده‌ام یا زمین‌شناسی کار کردم؟» درخواست وی برای فهرست کارفرمایان احتمالی، به یک مصاحبه شغلی فی‌البداهه تبدیل شد.
 
فاروق می‌گوید: «آنها قطعا نیاز شدیدی به تخصص نفتی داشته‌اند.» و واقعا  هم همین‌طور بود. در زمان مراجعه سرزده وی، اداره نفت نروژ فقط سه کارمند داشت که همگی در دهه سوم عمرشان و در حال یادگیری بخش‌های اساسی شغل در حین جلو رفتن بودند. در این اثنا، نتایج اکتشاف دریای شمال بدست آمده بود و نیاز به تحلیل دقیق داشت. فاروق مثل یک نعمت خدادادی بود: مردی ارزشمند هم با تحصیلات دانشگاهی و تجربه عملی در صنعت نفت- و کسی که نیاز به کار داشت. فاروق خبر نداشت که اکتشاف نفت در فلات قاره (کفه دریایی) نروژ ادامه دارد و حتی اگر خبر هم می‌داشت جایی برای امیدواری نبود: چون پس از ۵ سال جستجو، هنوز هیچ نفتی در آنجا یافت نشده بود. نقشه‌برداری‌های زمین‌شناسی نروژ هم این احتمال را دقیقا ۱۰ سال قبل رد کرده بود.
 
بلا و خطر منابع انرژی و راهکار نروژی تعامل با آن
کشورهای فقیر که رویای یافتن نفت دارند مثل مردم فقیری هستند که خواب و خیال برنده شدن در بخت آزمایی دارند؛ اما رویا اغلب تبدیل به کابوس می‌شود؛ چون صادرکنندگان جدید نفت تشخیص دادند پول نفت بیش از اینکه کمک کار اقتصاد باشد مشکل‌زا بوده است. این پدیده که به «بلا و خطر منابع» معروف شده است در ۴۰ سال قبل با این قاطعیت اثبات نشده بود.
 
وقتی فاروق وارد اسلو شد، هیچ کس در آنجا نگران نبود که نفت چگونه نروژ را به چالش می‌کشد؛ چون آنها فکر نمی‌کردند اصلا نفتی پیدا شودنقشه‌برداری‌های زمین‌شناسی نروژ این احتمال را دقیقا ۱۰ سال قبل رد کرده بود.از طرفی،سیاستمداران و بوروکرات های دولتی گرفتار تب نفت نشده بودند.یک حادثه شدید معدنی به تازگی باعث شده بود تا دولت سرکار ساقط شود و اکثریت نمی خواستند حتی ریخت نفت را ببینند.
 
فاروق به یاد می آورد «هرچیزی که من می گفتم اینطور پاسخ می گرفتم: «اوه، شما اینطور فکر می کنید؟ خب شاید اینطور باشد.پس صبر کنیم و ببینیم چه می شود».   این ویژگی عجله نکردن نروژ را از بلای نفت نجات داد؛ این واقعیت که نروژی‌ها در برابر رویای نفت، عنان و اختیار خود را ازدست ندادند. آنها خیلی بدبین بودند- اساسا به عقل و شعور و قضاوت عملی و نه خیال‌پردازی میدان می‌دادند. آنها نمی‌خواستند اقدامی بکنند مگر تا زمانی که مطلقا اثبات می‌شد زمان درست عمل کردن فرا رسیده است.
 
او در آنجا تنها صدای مخالف بود. پس از بررسی نتایج اکتشافات، گزارشی نوشت که هشدار داد نروژ به خواب رفته است، اینکه اگر چه هنوز نفت پیدا نشده است، دیر یا زود به نفت می‌رسیم. و زمان کوتاه بود، رهبران کشور باید نروژ را آماده می‌کردند تا ملت نفتی بشود؛ اما هیچ کار در این مورد نمی‌کردند. فاروق با منظور خاصی می‌گوید: «من یک یادآور دائمی بودم که آنها در هر زمینه اشتباه می‌کردند» . فقط نزدیک‌ترین همکارانش به وی گوش دادند.

 

fa002.jpg

شرکت‌های نفتی شروع به ترک نروژ کردند.چاه‌ها یکی پس از دیگری خشک از کار درآمد و «فیلیپس پترولیوم«، نخستین شرکتی که فلات قاره نروژ را اکتشاف نمود و آخرین شرکتی که هنوز به جست‌وجو ادامه می‌داد آماده می‌شد تا به شکست خود اعتراف کند. در تابستان ۱۹۶۹ میلادی، این شرکت درخواست کرد تا از آخرین چاه اکتشافی در برنامه‌ کاری خود معاف شود. دفتر نفت دولت امتناع کرد،اگر فیلیپس آن چاه را حفر نمی‌کرد، باید حق‌الزحمه معادل هزینه حفاری را می‌پرداخت. فیلیپس با تشخیص اینکه حفاری ارزان‌تر تمام می‌شود، دفعه آخر هم جلو رفت. با این چاه هرگونه فکر و خیال برای ترک نروژ را از خود دور کرد. چهل سال قبل در ماه دسامبر، فیلیپس اعلام کرد میدان «اکوفیسک» یکی از بزرگ‌ترین حوزه‌های نفتی دور از ساحل است.

فاروق و همکارش احساس کردند دفتر کارشان جای مناسبی برای این کار نیست؛ بنابراین در یک روز تابستانی در سال ۱۹۷۱میلادی ، آنها اسلو را ترک کردند تا به کلبه همکارش در جنگل بروند، جایی که آنها کاری را انجام دادند که القاسم به عنوان هیجان‌انگیزترین هفته کاری عمر خود به یاد می‌آورد. آنها در ساعات اولیه روی برنامه کار کردند و «بین جنگ و دعواها» به ماهیگیری پرداختند.وقتی که آنها به خانه برگشتند، پیش‌نویس یک گزارش رسمی دولتی را تهیه کردند که بعدا به مجلس تقدیم شد و به اتفاق آرا تصویب شد. این قانون، نهاد مدیریت نفت نروژ، تنظیم‌گر صنعت نفت و «استات اویل» شرکت نفت ملی (که اکنون به استات اویل هیدرو معروف شده) را ایجاد کرد.

ترفند مدل نروژی، حفظ عامل محرکه رقابتی بخش خصوصی و تخصص آن بود- که نروژ شدیدا به آن نیاز داشت- با اطمینان یافتن که استقلال کافی برای مهار شرکت نفت دولتی و نیز همتایان بخش خصوصی آن حفظ گردد. این زحمات بدون جنگ پیش نرفت. استات اویل توانست پول فراوانی به دست آورد- و خیلی زود سر ناسازگاری گذاشت.«ویلی اولسن» –مدیر پیشین شرکت نفتی «استات اویل» -می‌گوید:«استات اویل و مدیریت نفت نروژ، روابط دوستانه‌ای نداشتند. ۱۰ تا ۱۲ سال اول، نهادها خیلی نامتوازن بودند- استات اویل وزنه بیشتری داشت. مدیریت نفت نروژ برای کسب اعتبار مجبور به جنگیدن بود و به این خاطر به کارکنان شیفته خدمت با شایستگی و صلاحیت کافی نیاز داشت که نتوان آنها را کنار گذاشت.»این ماموریت فاروق- و شغل وی در دو دهه آینده- شد تا رییس مدیریت منابع نهاد تنظیم‌گری شود. شغل جدید فاروق،تحلیل نتایج اکتشاف دریای شمال بود؛ با حقوقی که در آن زمان بیش از حقوق نخست‌وزیر نروژ بود.

8e7c9e6a59e4a339ef222d0b6940220d.jpg

اولسن می‌گوید:«فاروق شاید بزرگترین خالق ارزش باشد که نروژ داشته است.» و دلیل خوبی هم بر این مدعا دارد. اکثریت نفت کشف شده در جهان هرگز بازیابی و استخراج نمی‌شود: میانگین نرخ استخراج در جهان حدود ۲۵ درصد است. میانگین در نروژ به ۴۲ درصد می‌رسد و اولسن بیشتر این اعتبار را به فاروق می‌دهد: «او به دولت فشار آورد تا نرخ استخراج را افزایش دهد، او شرکت‌ها را مجبور ساخت تا از فن‌آوری‌های جدید از قبیل تزریق آب به ذخایر گچی یا حفاری افقی استفاده کنند و تهدید کرد مجوز فعالیت شرکت‌هایی که دودلی به خود راه دهند را می‌گیرد«. اولسن می‌گوید: «او این فرهنگ را که تا آخرین قطره نفت را به دست آوریم را در نروژ ترویج داد.«. نرخ‌های استخراج که فاروق اجباری ساخت،درآمدهای نفت و گاز را به شدت افزایش داد و بنابراین غیرمستقیم، اندازه صندوق پس‌انداز را زیاد کرد. اما فرهنگ دنبال کردن «آخرین قطره» منافع بیشتری را غیر از سرازیر کردن پول به نروژ داشت. این فرهنگ باعث توسعه تخصص و فن‌آوری شد که شرکت‌های نروژی را قادر به رقابت با بهترین‌ها در جهان ساخت.سپس این یک مورد شگفت‌انگیز از تنظیم مقررات قوی دولتی است که عاقبت به نفع بخش خصوصی بود.القاسم می‌گوید: «نروژ تنها کشوری در جهان است که دولت و صاحبان سرمایه به صورت شریک با هم کار می‌کنند و همکاری نتیجه می‌دهد، واقعا نتیجه می‌دهد.» پارادوکس این است که حضور و دخالت دولت این کار را آسان‌تر می‌سازد.

یک شبه،نروژ به ابرقدرت هیدروکربنی تبدیل شد. امروز، این کشور ششمین صادرکننده نفت و دومین صادرکننده گاز طبیعی در جهان است. در سال‌های پس از کشف میدان نفتی اکوفیسک، کشور معادل ۳۰ میلیارد بشکه نفت خام صادر کرده است و فلات قاره هنوز بر اساس برآوردهای رسمی، تقریبا دو برابر آن مقدار نفت دارد. با اینحال نروژ توانسته است از مشکلاتی که اکثر صادرکنندگان نفت را کلافه کرده و آزار می‌دهد، بگریزد. بخش نفت به جای خفه کردن بهره‌وری، توانسته است اکتشافات کرده و خدمات نفتی و فن‌آوری ساخت در کلاس جهانی را بیرون بدهد. استات اویل هیدرو در سطح بین‌المللی یک بازیگر تجاری رقابتی شناخته می‌شود و یکی از مراقب‌ترین شرکت‌ها از لحاظ زیست‌ محیطی، اخلاقی و اجتماعی است. از سال ۱۹۹۶ میلادی ،هر کرونی که دولت از نفت به دست آورده است به داخل صندوق پس‌انداز ریخته شده است که اکنون به حدود ۴۰۰ میلیارد دلار می‌رسد، بیش از تولید ناخالص داخلی یکسال و حدود ۸۰,۰۰۰  دلار برای حدود ۵ میلیون نفر شهروند نروژی.

به عبارت دیگر، دستاورد واقعی یافتن نفت نبود، بلکه چگونگی مواجهه و مقابله با کشف نفت بود. نروژ با همان معضل سایر تولیدکنندگان نفت و با عدم تجربه در این صنعت مواجه بود: اگر اتکای خیلی زیاد به شرکت‌های خارجی خصوصی داشته باشید، مقدار اندکی از ثروت نفت به شکل درآمد دولت یا توسعه اقتصادی به نفع کشور عمل می‌کند؛ اگر بخواهید خیلی زیاد در جهت دیگر حرکت کنید، با خطر بخش نفت متورم سیاسی شده مواجه می‌شوید که هم از پاسخگویی به مردم و هم فشارهای رقابتی برای کارآ بودن می‌گریزد.امروز فاروق القاسم شخصیت مشهور و دوست داشتنی درون نسل قدیمی‌تر جماعت نفتی نروژ است (بازدید فی‌البداهه وی از وزارت صنایع در ماه مه ‌۱۹۶۸ میلادی وارد فولکلور نروژ شده است) اما فراتر از این دایره محدود،او اساسا ناشناخته است. روزنامه‌های پرتیراژ زندگی وی را به تصویر نکشیدند؛ یک جست‌وجو در اینترنت مطلب اندکی درباره وی آشکار می‌سازد.

farouq_al_qassim_06092015.jpg
 

در یک لحظه از گفت‌وگو، القاسم آهی کشید که جوانان امروز اطلاع کمی دارند که نروژ چه کار کرد تا به این موفقیت برسد. این مثل شکایت معمول یک آدم ۷۳ ساله به نظر می‌رسد، اما در این مورد، سرخوردگی و ناامیدی توجیه دارد. نروژی‌های هم نسل من، زمانی به دنیا آمدند که نفت شروع به جریان یافتن کرده بود و عمدتا موفقیت کشور را بدیهی فرض می‌گیرند. آنطور که بسیاری ناظران در خارج، موفقیت نروژ را به ویژگی استثنایی نهادهای نروژ و خصایص ملی نسبت می‌دهند. این نسخه از رویدادها جای اندکی برای شانس یا برای غریبه‌ها می‌گذارد. دشوار است که از این فکر خلاص شویم نقش محوری القاسم با تصور عمومی وی از کشور اقتباسی (وطن خوانده) کاملا منطبق نیست؛ چه در چهل سال قبل چه در امروز.

پس چندان تعجب‌آور نیست که نخستین سال‌های فعالیت القاسم در نروژ بدون ناکامی و سرخوردگی نبوده است. او می‌گوید: «در اداره نفت «ما تیم خوبی بودیم- اما رابطه با دولت نروژ پیچیده بود.» آنها ظاهرا به من نیاز داشتند؛ اما آنها می‌دانستند که نمی‌توانند من را در یک اداره در وزارت نفت جای دهند. آن عملی تحریک‌آمیز به نظام سیاسی بود که آمادگی این کار را نداشت.». بنابراین قرار شد که من را به تدریج و ذره ذره، قدم به قدم وارد دولت کنند. آنها برخورد احتیاط‌آمیزی با من داشتند.با وجود اهمیت کار وی، القاسم در ابتدا در فاصله مطمئنی از ادارات اصلی دولتی نگه داشته شد و در بخش هیدرولجیک، واحد زمین‌شناسی نروژ کار کرد.برای سال‌های زیادی، او هرگز با کسانی که تصمیمات استراتژیک و سیاسی می‌گرفتند روبه‌رو نشد.همکارانش در ادارات نفت به عنوان میانجی عمل می‌کردند، پرسش‌های مقامات بالا را برای او می‌آوردند و پاسخ‌های وی را برایشان برمی‌گرداندند.پس از این که میدان نفتی اکوفیسک یافت شد، او مجبور شد نیروهای جدید را آموزش دهد.فاروق در این مورد می گوید: «من البته پذیرفتم که در حال آموزش افراد هستم به طوری که آنها بتوانند وجود من را غیرضروری سازند. چه انتخاب دیگری من داشتم؟ من فقط امیدوار بودم، که از طریق کمکی که به آنها می‌کنم، جزئی جدایی‌ناپذیر از آنها خواهم شد و همین طور هم شد. » 

فاروق دقیقا چند ماه قبل از این که حزب بعث به قدرت برسد عراق را ترک کرد. سولفرید-همسر فاروق- به آرامی می‌گوید: «نمی‌توان کلمه توفیق اجباری را به کار برد اما اگر من حق انتخاب داشتم، نمی‌خواستم که پسرم معلول جسمی باشد… اما امروز شاید اصلا هیچ بچه‌ای نداشتم، چون که آنها را به جبهه جنگ می‌فرستادند.»(در حال حاضر هر سه فرزند آنها در شهر نفتی استاونگر زندگی می‌کنند و کوچکترین فرزند با درمان‌هایی که در نروژ دریافت کرد کاملا متحول شده است.). شوهرش به نشانه تایید سرش را تکان می‌دهد؛  «همه چیزی در زندگی خوب نبوده است، اما اوضاع عمدتا به صورت خوش‌شانسی بوده است. آن ربطی به مهارت ندارد بلکه شانس و اقبال ساده است. مثل این فکر که سری به وزارت صنایع بزنم… علت این بود که من از آن دسته آدم‌ها هستم که از انتظار کشیدن متنفرم» .

 از فاروق پرسیدم چه وقت احساس کردید که نروژی هستید؟ پس از اندکی مکث، او پاسخ داد:«من فکر می‌کنم پاسخ باید زمانی باشد که در موسسه مدیریت نفت نروژ مشغول کار شدم، از آن پس یک نهاد کامل وابسته به من بود… تا حد زیادی آن نهاد من بود. من این گونه احساس می‌کردم. این که این آزمایش زندگی من است. وظیفه و رسالت من در زندگی بود» .

 

برگردان فارسی، نگارش، تهیه و تنظیم: زیرآسمان نروژ

درصورتی که قصد به اشتراک گذاری این مطلب را دارید، لطفا مطلب را بدون ذکر منبع در جایی کپی نکنید. هرکدام از ما با رعایت حقوق نویسنده می توانیم به غنای فرهنگ «کپی رایت» در ایران کمک کنیم.

12 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. ژيار می‌گوید:

    با سلام
    طرح اصلى شركت نفت نروژ بر مبناى شركت ملف نفت ايران بود. اين را هم در مدارس نروژ و هم در تاريخچه شركت نفت نروژ ميتوان خواند. نام Statoil هم به معنى شركت نفت است. آقاى فاروق با اگاهى از نهضت ملى نفت ايران اين را به سياست مداران نروژ پيشنهاد مي كند. اين را شما ميتوانيد با مراجعه به موزه Statoil نيز مشاهده كنيد. خالى بستن و ادعا كردن هم حدى دارد. لطفا قبل از درج چنين چرندياتى منابع خود را تأييد كنيد. حتى يك گوگل سرچ هم كافى خواهش بود

    لایک

    1. underskyofnorway می‌گوید:

      سلام دوست عزیز
      موضوع این مطلب طرح اصلی شرکت نفت نروژ یعنی استات اویل نبود.موضوع این مطلب در مورد سرگذشت فاروق و چگونگی کمک وی به فرهنگ و پیش نویس سیاست گزاری شرکت های نفتی در نروژ در سالهای پیش از اکتشاف نفت در دریای شمال بود.مصاحبه انجام شده توسط مارتین سندبو گزارشگر فایننشیال تایمز تهیه شده است و متن کامل آن در پیوند زیر قابل دسترس است
      http://web.archive.org/web/20090831100821/http://www.ft.com/cms/s/2/99680a04-92a0-11de-b63b-00144feabdc0.html
      ظاهرا شما حتا وقت نکرده اید این مطلب را تا انتها و به دقت بخوانید. به شما پیشنهاد می کنم بدور از هرگونه تعصب بی مورد منابع مطلب را خوب مطالعه کنید و اتفاقا در گوگل هم حسابی جستجو کنید تا متوجه حقیقت امر بشوید

      لایک

      1. تور می‌گوید:

        فکر میکنم که این آقا ایده «متورم» از اهمیت خودش داشته، نروژ کشور استراتژیک مهمی بوده و هست و مدیریت یک نفر با تحصیلات نفتی نمیتونه آنقدر حیاتی باشه که یک نفر تا این حد ادعا بکنم که بتنهایی نفت نروژ رو نجات داده. سابقه تصمیمات درست سیاستمدار های نروژ به قرنها قبل بر میگرده. حتی تحصیلات نفتی یک نفر نمیتونه به تکمیل یک میدان منجر بشه کما اینکه صدها یا شاید هزاران نفر امپریال کالج رفته و میرن و حتی اگر آنقدر تحصیلات استراتژیک بوده میتونستن یکی رو بفرستن، یا اصلا استخدام کنن، قحطی که نبود. بنظرم بیشتر لطف بهش کردن و طبق یکی از ویژگی‌های بارز تمام خاورمیانه‌ایها که قرنها تحت خفقان بودن وقتی میدان بهش دادن دچار خود شیفتگی و اعتقادات «متورم» از خودش شده.

        لایک

      2. underskyofnorway می‌گوید:

        دوست عزیز
        اگر خوب مطلب را بخوانید متوجه می شوید که این فرد نه تنها ادعایی نکرده است بلکه خیلی هم از نظر رسانه ای مهجور مانده است و مطالب زیادی در مورد ایشان در رسانه های عمومی منتشر نشده است.در ضمن،اگر باز هم مطلب را خوب بخوانید متوجه می شوید که در هیچ جای مطلب اشاره نشده که ایشان به تنهایی آمده اند و نروژ را نجات داده اند.ایشان یک مهره کلیدی در یک فرایند طولانی مدت و گروهی بوده اند که بهمین خاطر بالاترین نشان افتخار نروژ در صنعت نفت و گاز را هم دریافت کرده اند.ایشان اتفاقا دارای شخصیتی بسیار متواضع و فروتن هستند

        لایک

      3. تور می‌گوید:

        البته عذر خواهی میکنم ولی متاسفانه حقیقت تلخ درباره ملت های خفقان کشیده و سرکوب شده این هست و این در خون مردم رفته، در قیاس با جواب «افسانه ای و اساطیری» خود فاروق درباره نقشش در صنعت نفت نروژ، میتوانید جواب «متواضعانه» و «انسانی» همسرشون رو ببینید و مقایسه کنید، من اشاره بخارج از متن نمیکنم و فقط از داخل همین نوشته قضاوت میکنم برای پی بردن به طرز فکر افراد.
        به عنوان یک مهندس نفت میپرسم سیاست گذاری و تصمیم گیری درباره پول نفت در کجای تحصیلات یک زمین شناس یا مهندس نفت قرار داره؟ یا حتی نحوه اجرایی و مالی قراردادهای نفتی؟ من تابحال در لیست تدریس هیچ جایی ندیدم و بعد از چندین سال کار در جاهای مختلف جهان با اطمینان میتونم بگم که در علم و تخصص یک نفر جا نمیگیره.
        در مورد داستان «افسانه ای» سفارش نوشیدنی هم میشه همین روحیه رو دید. توضیح لازم در مورد نحوه انتخاب انگلیسی ها در کشورهای مستعمره جای مطالعه داره و اینکه علت انتخاب یک نفر چی میتونسته باشه؟ یکی از متداولترین کارها که اتفاقا تو ایران هم انجام شده انتخاب افراد با استعداد از خانواده کارگران نفتی بوده و که اینها رو آموزش میدان و راه رو براشون باز میکردن که به مقامات بالا برسند، که اصولا معنی استعمار هم همین هست یعنی عمران و آبادانی، این کار هم بنفع جامعه استعمار شده بوده هم بنفع استعمارگر، هر دو از زیر ساخت انسانی ایجاد شده نفع میبردن، البته نکته درباره نحوه تقسیم این نفع هست که مورد مخالفت هست. این افزایش سواد و آبادانی بتدریج باعث پیشرفت جامعه میشده. حالا داستان «افسانه ای» سفارش نوشیدنی رو دوباره ببینید و قضاوت کنید.

        لایک

      4. underskyofnorway می‌گوید:

        ببینید ایشان سیاست گزار نبوده اند بلکه در یک فرایندی نقش کلیدی داشتند و اساسا بهمین خاطر هم نشان افتخار ملی دریافت کرده اند.در نروژ،در هیچ فرآیند مهمی،یک فرد تصمیم گیرنده نیست و همیشه کار گروهی مورد ستایش قرار می گیرد.اساسا نروژی ها فردگرا نیستند و از فردگراها هم استقبال نمی کنند.این را همه افرادی که در نروژ سالهای حتا کمی هم زندگی کرده اند بخوبی می دانند و هیچ بحثی روی آن نیست.مطلب شما در مورد معامله برد-برد هم کاملا درست است اما اینکه به هر فعالیتی به شکل استعماری هم نگاه کنیم درست نیست.گاهی شرایط به شکلی ست که بدون حمایت دولت،علم و تخصص شما به مرحله شکوفایی نمیرسد.

        لایک

  2. Gabriel می‌گوید:

    من فكر ميكردم خالى بندى فقط بين ايرانيها رسم ست، نگو بقيه ملتها هم خالى بندى دارن. من فكر كردم اين سايت مال ايرانيهاست. نگو مال عراقيها هم هست. أيا كسى تا بحال ديده تو يك سايت عربي از ايرانى تعريف بشه. ما رو دست بيگانه پرستها را زديم. چرا اسم اين فاروق جان تو اين مقاله نيست.

    Click to access forprosjekt-statoil-06-04-2016-kr.pdf

    تازه اين را كه همه ميدونند طرح Statoil از طرح شركت نفت ملى ايران هست، حالا بماند كه تو ايران كسى دلش به حال ملت نمى سوزه.

    لایک

    1. underskyofnorway می‌گوید:

      سلام.این سایت برای همه افرادی ست که می توانند زبان فارسی را بخوانند.ملیت اهمیتی ندارد و چه ایرانی و چه عراقی و چه افغان و ترکمن و غیره همگی می توانند جزو مخاطبان این سایت باشند.شما ظاهرا حتا وقت نکرده اید مطلب را تا انتها به دقت بخوانید.به شما پیشنهاد می کنم خوب مطلب را بخوانید و مخصوصا به منابع ذکر شده نروژی در پایین مطلب مراجعه کنید.بویژه در اینجا
      http://www.nettavisen.no/na24/norges-mest-lnnsomme-innvandrer/2698800.html
      اینکه چرا اسم فاروق در خیلی جاها ذکر نمی شود و به نوعی خیلی پررنگ نمی شود،دلایل استراتژیک و سیاسی می تواند داشته باشد.موضوعی که حتا خود نروژی ها هم به آن اذعان دارند.کافیست در گوگل کمی جستجو کنید یا به کتابخانه بروید و کتابهای در این زمینه را پیش از چشم بسته کامنت گذاشتن مطالعه کنید

      لایک

  3. Gabriel می‌گوید:

    چرا ملیت اهمیت ندارد؟!؟ از کی تا به حال ملیت بی اهمیت شده ما؟؟؟ در گوگل جستجو کردن را من به شما بیشتر توصیه می کنم!!! دلایل استراتژیک و سیاسی هم برای ادم های بیسواد خوب هست. ضد و نقیض گفتن هم حدی داره از یک طرف تو صحبت از دلایل استراتژیک می کنی و از طرفی دم از این میزنی که نروژيها هم به این موضوع اذعان دارند. شما زحمت مدرک یابی و تاریخ شناسی به خودت بده بعد صحبت از کتابخانه رفتن و گوگل بکن. عراقی ها هشت سال تمام خاک ایران را بخون کشیدند حالا شما یک دفعه حرف از فارسی صحبت کردن میکنید! این بیشتر ادعایی لیبرال در آوردن ست تا اطلاع رسانی! ۲۲ سال در Statoil کار میکنم هنوز اسم ایشان را نشنیده ام! اما همه از مصدق و شرکت ملی نفت ایران صحبت میکنند..توصیه میکنم که شما از طریق اینترنت عضو کتابخانه ملی نروژ بشوید و اوقات فراغت خود را به صرف مطالعه بکنید به جای ادعای لیبرال در آوردن. بیگانه پرستی و استفاده بیش از حد از ابریشم از قاجار تا به حال در ایران به صورت ژنتیک شده. تحمل انتقاد هم نداری برو دنبال انشا نوشتن توی دفتر خاطرات خودت. در این صورت حداقل خودت همیشه با خودت موافقی. این بابا آمد اینجا رفت تو وزارتخانه نروژی ها هم گفتن یا امام هشتم فاروق جان تو کجا بودی به درد ما رسیدی برو فردا بیا دفترت آماده، منشی آماده، ما میریم کلبه و ماهی گیری و تو هم بیا طرح بده. اگر شما ًدوست عزیزً به خوتان وقت داده بودید و آن لینک را که ضمیمه کردم می خواندی این جور شعر و معرفی نمی نوشتی! آهان نروژی نمی تونی بخوانی. خوب الان فهمیدم. یا شاید زیاد بود برای شما

    لایک

    1. underskyofnorway می‌گوید:

      ببینید وقتی میگم ملیت مهم نیست یعنی اینکه بحث این نیست که یک ایرانی نام آور باشد یا یک عراقی یا یک نروژی.خیلی متاسفم ولی حقیقت و تاریخ به خواسته شخص شما تغییر نمی کند.
      بیست و دو سال در استات اویل خیلی زمان زیادی ست برای درک حقایق.احتمالا فقط کمبود مطالعه نیست که به شما این فرصت را نداده که چنین موضوع ساده ای که در لینکهای همی مطلب هم به آن اشاره شده است را کشف کنید.احتمالا سواد خواندن انگلیسی یا نروژی دارید که ببینید چه کسانی آن مطالب را نوشته اند.این مطلب اساسا مطلبی نوشته من نیست که به آن چشم بسته می تازید.منبع مشخص دارد و تنها در اینجا بازنویسی شده است.واقعا درک نمی کنم مشکل شما چیست؟احتمالا روحیه همچنان متعصب و ملی گرایی کورکورانه اینقدر چشمانتان را تنگ کرده که نمی توانید حقایق را بپذیرید و می خواهید بگویید حتما هنر نزد ایرانیان است و بس!.مطلبی که شما ارسال کردید مربوط به تاریخچه استات اویل بود و این مطلب ربطی به مطلب شما ندارد.درضمن،اگر واقعا فکر می کنید که نروژی ها با انتشار این مطالب در تاریخ نفت و گاز این کشور دخل و تصرف کرده اند،حتما از طریق شرکت تان شکایتی علیه نویسنده مطالب تهیه کنید.پیروز باشید

      لایک

    2. underskyofnorway می‌گوید:

      البته مطمین نیستم شکایت شما به جایی برسد چون ایشان بالاترین نشان افتخار نروژ یعنی نشان
      St.Olavs Orden
      را از پادشاه نروژ بخاطر تلاش هایشان در صنعت نفت نروژ دریافت کرده اند
      منبع:
      http://www.kongehuset.no/nyhet.html?tid=102877&sek=26939
      این هم یک منبع دیگر از خود وزارت نفت نروژ
      http://www.npd.no/no/Nyheter/Nyheter/2012/Kongen-hedrer-ODs-tidligere-ressursdirektor/

      لایک

  4. کامبیز می‌گوید:

    با تشکر از نویسندگان مقاله بخاطر مطالب مفیدتان.

    لطفا با افرادی نژادپرست بحث نکنید که فایده ای ندارد. آنها حتی یک منبع برای ادعای خود نیاوردند.
    Statoil به معنی شرکت ملی نفت نیست بلکه به معنی شرکت دولتی نفت است.

    مهمترین نکته این مقاله این است که یک کشور به یک فرد خارجی اطمینان کرده است و نگفته است که طرف جهان سومی است یا عراقی یا عرب و چیزی نمیفهمد و اجازه داده تا ایشان نظرش را بدهد و بعد از بررسی آن را اجرا کرده است.
    به خاطر این آقا و کشور نروژ دارای یک صندوق نفتی است که هر لحطه می توان موجودی آن را نگاه کرد.
    https://www.nbim.no

    ما ایرانیان باید یاد بگیریم که بجای توهین نژادی از نظرات و تجربه های دیگران استفاده نماییم.

    http://business.time.com/2009/08/31/how-socialized-health-care-made-norway-an-oil-power/
    ترجمه فارسی از مجله تایم
    https://translate.google.no/translate?sl=en&tl=fa&js=y&prev=_t&hl=en&ie=UTF-8&u=http%3A%2F%2Fbusiness.time.com%2F2009%2F08%2F31%2Fhow-socialized-health-care-made-norway-an-oil-power%2F&edit-text=

    لایک

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.