
شرکتهای نفتی شروع به ترک نروژ کردند.چاهها یکی پس از دیگری خشک از کار درآمد و «فیلیپس پترولیوم«، نخستین شرکتی که فلات قاره نروژ را اکتشاف نمود و آخرین شرکتی که هنوز به جستوجو ادامه میداد آماده میشد تا به شکست خود اعتراف کند. در تابستان ۱۹۶۹ میلادی، این شرکت درخواست کرد تا از آخرین چاه اکتشافی در برنامه کاری خود معاف شود. دفتر نفت دولت امتناع کرد،اگر فیلیپس آن چاه را حفر نمیکرد، باید حقالزحمه معادل هزینه حفاری را میپرداخت. فیلیپس با تشخیص اینکه حفاری ارزانتر تمام میشود، دفعه آخر هم جلو رفت. با این چاه هرگونه فکر و خیال برای ترک نروژ را از خود دور کرد. چهل سال قبل در ماه دسامبر، فیلیپس اعلام کرد میدان «اکوفیسک» یکی از بزرگترین حوزههای نفتی دور از ساحل است.
فاروق و همکارش احساس کردند دفتر کارشان جای مناسبی برای این کار نیست؛ بنابراین در یک روز تابستانی در سال ۱۹۷۱میلادی ، آنها اسلو را ترک کردند تا به کلبه همکارش در جنگل بروند، جایی که آنها کاری را انجام دادند که القاسم به عنوان هیجانانگیزترین هفته کاری عمر خود به یاد میآورد. آنها در ساعات اولیه روی برنامه کار کردند و «بین جنگ و دعواها» به ماهیگیری پرداختند.وقتی که آنها به خانه برگشتند، پیشنویس یک گزارش رسمی دولتی را تهیه کردند که بعدا به مجلس تقدیم شد و به اتفاق آرا تصویب شد. این قانون، نهاد مدیریت نفت نروژ، تنظیمگر صنعت نفت و «استات اویل» شرکت نفت ملی (که اکنون به استات اویل هیدرو معروف شده) را ایجاد کرد.
ترفند مدل نروژی، حفظ عامل محرکه رقابتی بخش خصوصی و تخصص آن بود- که نروژ شدیدا به آن نیاز داشت- با اطمینان یافتن که استقلال کافی برای مهار شرکت نفت دولتی و نیز همتایان بخش خصوصی آن حفظ گردد. این زحمات بدون جنگ پیش نرفت. استات اویل توانست پول فراوانی به دست آورد- و خیلی زود سر ناسازگاری گذاشت.«ویلی اولسن» –مدیر پیشین شرکت نفتی «استات اویل» -میگوید:«استات اویل و مدیریت نفت نروژ، روابط دوستانهای نداشتند. ۱۰ تا ۱۲ سال اول، نهادها خیلی نامتوازن بودند- استات اویل وزنه بیشتری داشت. مدیریت نفت نروژ برای کسب اعتبار مجبور به جنگیدن بود و به این خاطر به کارکنان شیفته خدمت با شایستگی و صلاحیت کافی نیاز داشت که نتوان آنها را کنار گذاشت.»این ماموریت فاروق- و شغل وی در دو دهه آینده- شد تا رییس مدیریت منابع نهاد تنظیمگری شود. شغل جدید فاروق،تحلیل نتایج اکتشاف دریای شمال بود؛ با حقوقی که در آن زمان بیش از حقوق نخستوزیر نروژ بود.
اولسن میگوید:«فاروق شاید بزرگترین خالق ارزش باشد که نروژ داشته است.» و دلیل خوبی هم بر این مدعا دارد. اکثریت نفت کشف شده در جهان هرگز بازیابی و استخراج نمیشود: میانگین نرخ استخراج در جهان حدود ۲۵ درصد است. میانگین در نروژ به ۴۲ درصد میرسد و اولسن بیشتر این اعتبار را به فاروق میدهد: «او به دولت فشار آورد تا نرخ استخراج را افزایش دهد، او شرکتها را مجبور ساخت تا از فنآوریهای جدید از قبیل تزریق آب به ذخایر گچی یا حفاری افقی استفاده کنند و تهدید کرد مجوز فعالیت شرکتهایی که دودلی به خود راه دهند را میگیرد«. اولسن میگوید: «او این فرهنگ را که تا آخرین قطره نفت را به دست آوریم را در نروژ ترویج داد.«. نرخهای استخراج که فاروق اجباری ساخت،درآمدهای نفت و گاز را به شدت افزایش داد و بنابراین غیرمستقیم، اندازه صندوق پسانداز را زیاد کرد. اما فرهنگ دنبال کردن «آخرین قطره» منافع بیشتری را غیر از سرازیر کردن پول به نروژ داشت. این فرهنگ باعث توسعه تخصص و فنآوری شد که شرکتهای نروژی را قادر به رقابت با بهترینها در جهان ساخت.سپس این یک مورد شگفتانگیز از تنظیم مقررات قوی دولتی است که عاقبت به نفع بخش خصوصی بود.القاسم میگوید: «نروژ تنها کشوری در جهان است که دولت و صاحبان سرمایه به صورت شریک با هم کار میکنند و همکاری نتیجه میدهد، واقعا نتیجه میدهد.» پارادوکس این است که حضور و دخالت دولت این کار را آسانتر میسازد.
یک شبه،نروژ به ابرقدرت هیدروکربنی تبدیل شد. امروز، این کشور ششمین صادرکننده نفت و دومین صادرکننده گاز طبیعی در جهان است. در سالهای پس از کشف میدان نفتی اکوفیسک، کشور معادل ۳۰ میلیارد بشکه نفت خام صادر کرده است و فلات قاره هنوز بر اساس برآوردهای رسمی، تقریبا دو برابر آن مقدار نفت دارد. با اینحال نروژ توانسته است از مشکلاتی که اکثر صادرکنندگان نفت را کلافه کرده و آزار میدهد، بگریزد. بخش نفت به جای خفه کردن بهرهوری، توانسته است اکتشافات کرده و خدمات نفتی و فنآوری ساخت در کلاس جهانی را بیرون بدهد. استات اویل هیدرو در سطح بینالمللی یک بازیگر تجاری رقابتی شناخته میشود و یکی از مراقبترین شرکتها از لحاظ زیست محیطی، اخلاقی و اجتماعی است. از سال ۱۹۹۶ میلادی ،هر کرونی که دولت از نفت به دست آورده است به داخل صندوق پسانداز ریخته شده است که اکنون به حدود ۴۰۰ میلیارد دلار میرسد، بیش از تولید ناخالص داخلی یکسال و حدود ۸۰,۰۰۰ دلار برای حدود ۵ میلیون نفر شهروند نروژی.
به عبارت دیگر، دستاورد واقعی یافتن نفت نبود، بلکه چگونگی مواجهه و مقابله با کشف نفت بود. نروژ با همان معضل سایر تولیدکنندگان نفت و با عدم تجربه در این صنعت مواجه بود: اگر اتکای خیلی زیاد به شرکتهای خارجی خصوصی داشته باشید، مقدار اندکی از ثروت نفت به شکل درآمد دولت یا توسعه اقتصادی به نفع کشور عمل میکند؛ اگر بخواهید خیلی زیاد در جهت دیگر حرکت کنید، با خطر بخش نفت متورم سیاسی شده مواجه میشوید که هم از پاسخگویی به مردم و هم فشارهای رقابتی برای کارآ بودن میگریزد.امروز فاروق القاسم شخصیت مشهور و دوست داشتنی درون نسل قدیمیتر جماعت نفتی نروژ است (بازدید فیالبداهه وی از وزارت صنایع در ماه مه ۱۹۶۸ میلادی وارد فولکلور نروژ شده است) اما فراتر از این دایره محدود،او اساسا ناشناخته است. روزنامههای پرتیراژ زندگی وی را به تصویر نکشیدند؛ یک جستوجو در اینترنت مطلب اندکی درباره وی آشکار میسازد.

در یک لحظه از گفتوگو، القاسم آهی کشید که جوانان امروز اطلاع کمی دارند که نروژ چه کار کرد تا به این موفقیت برسد. این مثل شکایت معمول یک آدم ۷۳ ساله به نظر میرسد، اما در این مورد، سرخوردگی و ناامیدی توجیه دارد. نروژیهای هم نسل من، زمانی به دنیا آمدند که نفت شروع به جریان یافتن کرده بود و عمدتا موفقیت کشور را بدیهی فرض میگیرند. آنطور که بسیاری ناظران در خارج، موفقیت نروژ را به ویژگی استثنایی نهادهای نروژ و خصایص ملی نسبت میدهند. این نسخه از رویدادها جای اندکی برای شانس یا برای غریبهها میگذارد. دشوار است که از این فکر خلاص شویم نقش محوری القاسم با تصور عمومی وی از کشور اقتباسی (وطن خوانده) کاملا منطبق نیست؛ چه در چهل سال قبل چه در امروز.
پس چندان تعجبآور نیست که نخستین سالهای فعالیت القاسم در نروژ بدون ناکامی و سرخوردگی نبوده است. او میگوید: «در اداره نفت «ما تیم خوبی بودیم- اما رابطه با دولت نروژ پیچیده بود.» آنها ظاهرا به من نیاز داشتند؛ اما آنها میدانستند که نمیتوانند من را در یک اداره در وزارت نفت جای دهند. آن عملی تحریکآمیز به نظام سیاسی بود که آمادگی این کار را نداشت.». بنابراین قرار شد که من را به تدریج و ذره ذره، قدم به قدم وارد دولت کنند. آنها برخورد احتیاطآمیزی با من داشتند.با وجود اهمیت کار وی، القاسم در ابتدا در فاصله مطمئنی از ادارات اصلی دولتی نگه داشته شد و در بخش هیدرولجیک، واحد زمینشناسی نروژ کار کرد.برای سالهای زیادی، او هرگز با کسانی که تصمیمات استراتژیک و سیاسی میگرفتند روبهرو نشد.همکارانش در ادارات نفت به عنوان میانجی عمل میکردند، پرسشهای مقامات بالا را برای او میآوردند و پاسخهای وی را برایشان برمیگرداندند.پس از این که میدان نفتی اکوفیسک یافت شد، او مجبور شد نیروهای جدید را آموزش دهد.فاروق در این مورد می گوید: «من البته پذیرفتم که در حال آموزش افراد هستم به طوری که آنها بتوانند وجود من را غیرضروری سازند. چه انتخاب دیگری من داشتم؟ من فقط امیدوار بودم، که از طریق کمکی که به آنها میکنم، جزئی جداییناپذیر از آنها خواهم شد و همین طور هم شد. »
فاروق دقیقا چند ماه قبل از این که حزب بعث به قدرت برسد عراق را ترک کرد. سولفرید-همسر فاروق- به آرامی میگوید: «نمیتوان کلمه توفیق اجباری را به کار برد اما اگر من حق انتخاب داشتم، نمیخواستم که پسرم معلول جسمی باشد… اما امروز شاید اصلا هیچ بچهای نداشتم، چون که آنها را به جبهه جنگ میفرستادند.»(در حال حاضر هر سه فرزند آنها در شهر نفتی استاونگر زندگی میکنند و کوچکترین فرزند با درمانهایی که در نروژ دریافت کرد کاملا متحول شده است.). شوهرش به نشانه تایید سرش را تکان میدهد؛ «همه چیزی در زندگی خوب نبوده است، اما اوضاع عمدتا به صورت خوششانسی بوده است. آن ربطی به مهارت ندارد بلکه شانس و اقبال ساده است. مثل این فکر که سری به وزارت صنایع بزنم… علت این بود که من از آن دسته آدمها هستم که از انتظار کشیدن متنفرم» .
از فاروق پرسیدم چه وقت احساس کردید که نروژی هستید؟ پس از اندکی مکث، او پاسخ داد:«من فکر میکنم پاسخ باید زمانی باشد که در موسسه مدیریت نفت نروژ مشغول کار شدم، از آن پس یک نهاد کامل وابسته به من بود… تا حد زیادی آن نهاد من بود. من این گونه احساس میکردم. این که این آزمایش زندگی من است. وظیفه و رسالت من در زندگی بود» .
منابع و پیوندهای مربوط:
برگردان فارسی، نگارش، تهیه و تنظیم: زیرآسمان نروژ
درصورتی که قصد به اشتراک گذاری این مطلب را دارید، لطفا مطلب را بدون ذکر منبع در جایی کپی نکنید. هرکدام از ما با رعایت حقوق نویسنده می توانیم به غنای فرهنگ «کپی رایت» در ایران کمک کنیم.
با سلام
طرح اصلى شركت نفت نروژ بر مبناى شركت ملف نفت ايران بود. اين را هم در مدارس نروژ و هم در تاريخچه شركت نفت نروژ ميتوان خواند. نام Statoil هم به معنى شركت نفت است. آقاى فاروق با اگاهى از نهضت ملى نفت ايران اين را به سياست مداران نروژ پيشنهاد مي كند. اين را شما ميتوانيد با مراجعه به موزه Statoil نيز مشاهده كنيد. خالى بستن و ادعا كردن هم حدى دارد. لطفا قبل از درج چنين چرندياتى منابع خود را تأييد كنيد. حتى يك گوگل سرچ هم كافى خواهش بود
لایکلایک
سلام دوست عزیز
موضوع این مطلب طرح اصلی شرکت نفت نروژ یعنی استات اویل نبود.موضوع این مطلب در مورد سرگذشت فاروق و چگونگی کمک وی به فرهنگ و پیش نویس سیاست گزاری شرکت های نفتی در نروژ در سالهای پیش از اکتشاف نفت در دریای شمال بود.مصاحبه انجام شده توسط مارتین سندبو گزارشگر فایننشیال تایمز تهیه شده است و متن کامل آن در پیوند زیر قابل دسترس است
http://web.archive.org/web/20090831100821/http://www.ft.com/cms/s/2/99680a04-92a0-11de-b63b-00144feabdc0.html
ظاهرا شما حتا وقت نکرده اید این مطلب را تا انتها و به دقت بخوانید. به شما پیشنهاد می کنم بدور از هرگونه تعصب بی مورد منابع مطلب را خوب مطالعه کنید و اتفاقا در گوگل هم حسابی جستجو کنید تا متوجه حقیقت امر بشوید
لایکلایک
فکر میکنم که این آقا ایده «متورم» از اهمیت خودش داشته، نروژ کشور استراتژیک مهمی بوده و هست و مدیریت یک نفر با تحصیلات نفتی نمیتونه آنقدر حیاتی باشه که یک نفر تا این حد ادعا بکنم که بتنهایی نفت نروژ رو نجات داده. سابقه تصمیمات درست سیاستمدار های نروژ به قرنها قبل بر میگرده. حتی تحصیلات نفتی یک نفر نمیتونه به تکمیل یک میدان منجر بشه کما اینکه صدها یا شاید هزاران نفر امپریال کالج رفته و میرن و حتی اگر آنقدر تحصیلات استراتژیک بوده میتونستن یکی رو بفرستن، یا اصلا استخدام کنن، قحطی که نبود. بنظرم بیشتر لطف بهش کردن و طبق یکی از ویژگیهای بارز تمام خاورمیانهایها که قرنها تحت خفقان بودن وقتی میدان بهش دادن دچار خود شیفتگی و اعتقادات «متورم» از خودش شده.
لایکلایک
دوست عزیز
اگر خوب مطلب را بخوانید متوجه می شوید که این فرد نه تنها ادعایی نکرده است بلکه خیلی هم از نظر رسانه ای مهجور مانده است و مطالب زیادی در مورد ایشان در رسانه های عمومی منتشر نشده است.در ضمن،اگر باز هم مطلب را خوب بخوانید متوجه می شوید که در هیچ جای مطلب اشاره نشده که ایشان به تنهایی آمده اند و نروژ را نجات داده اند.ایشان یک مهره کلیدی در یک فرایند طولانی مدت و گروهی بوده اند که بهمین خاطر بالاترین نشان افتخار نروژ در صنعت نفت و گاز را هم دریافت کرده اند.ایشان اتفاقا دارای شخصیتی بسیار متواضع و فروتن هستند
لایکلایک
البته عذر خواهی میکنم ولی متاسفانه حقیقت تلخ درباره ملت های خفقان کشیده و سرکوب شده این هست و این در خون مردم رفته، در قیاس با جواب «افسانه ای و اساطیری» خود فاروق درباره نقشش در صنعت نفت نروژ، میتوانید جواب «متواضعانه» و «انسانی» همسرشون رو ببینید و مقایسه کنید، من اشاره بخارج از متن نمیکنم و فقط از داخل همین نوشته قضاوت میکنم برای پی بردن به طرز فکر افراد.
به عنوان یک مهندس نفت میپرسم سیاست گذاری و تصمیم گیری درباره پول نفت در کجای تحصیلات یک زمین شناس یا مهندس نفت قرار داره؟ یا حتی نحوه اجرایی و مالی قراردادهای نفتی؟ من تابحال در لیست تدریس هیچ جایی ندیدم و بعد از چندین سال کار در جاهای مختلف جهان با اطمینان میتونم بگم که در علم و تخصص یک نفر جا نمیگیره.
در مورد داستان «افسانه ای» سفارش نوشیدنی هم میشه همین روحیه رو دید. توضیح لازم در مورد نحوه انتخاب انگلیسی ها در کشورهای مستعمره جای مطالعه داره و اینکه علت انتخاب یک نفر چی میتونسته باشه؟ یکی از متداولترین کارها که اتفاقا تو ایران هم انجام شده انتخاب افراد با استعداد از خانواده کارگران نفتی بوده و که اینها رو آموزش میدان و راه رو براشون باز میکردن که به مقامات بالا برسند، که اصولا معنی استعمار هم همین هست یعنی عمران و آبادانی، این کار هم بنفع جامعه استعمار شده بوده هم بنفع استعمارگر، هر دو از زیر ساخت انسانی ایجاد شده نفع میبردن، البته نکته درباره نحوه تقسیم این نفع هست که مورد مخالفت هست. این افزایش سواد و آبادانی بتدریج باعث پیشرفت جامعه میشده. حالا داستان «افسانه ای» سفارش نوشیدنی رو دوباره ببینید و قضاوت کنید.
لایکلایک
ببینید ایشان سیاست گزار نبوده اند بلکه در یک فرایندی نقش کلیدی داشتند و اساسا بهمین خاطر هم نشان افتخار ملی دریافت کرده اند.در نروژ،در هیچ فرآیند مهمی،یک فرد تصمیم گیرنده نیست و همیشه کار گروهی مورد ستایش قرار می گیرد.اساسا نروژی ها فردگرا نیستند و از فردگراها هم استقبال نمی کنند.این را همه افرادی که در نروژ سالهای حتا کمی هم زندگی کرده اند بخوبی می دانند و هیچ بحثی روی آن نیست.مطلب شما در مورد معامله برد-برد هم کاملا درست است اما اینکه به هر فعالیتی به شکل استعماری هم نگاه کنیم درست نیست.گاهی شرایط به شکلی ست که بدون حمایت دولت،علم و تخصص شما به مرحله شکوفایی نمیرسد.
لایکلایک
من فكر ميكردم خالى بندى فقط بين ايرانيها رسم ست، نگو بقيه ملتها هم خالى بندى دارن. من فكر كردم اين سايت مال ايرانيهاست. نگو مال عراقيها هم هست. أيا كسى تا بحال ديده تو يك سايت عربي از ايرانى تعريف بشه. ما رو دست بيگانه پرستها را زديم. چرا اسم اين فاروق جان تو اين مقاله نيست.
Click to access forprosjekt-statoil-06-04-2016-kr.pdf
تازه اين را كه همه ميدونند طرح Statoil از طرح شركت نفت ملى ايران هست، حالا بماند كه تو ايران كسى دلش به حال ملت نمى سوزه.
لایکلایک
سلام.این سایت برای همه افرادی ست که می توانند زبان فارسی را بخوانند.ملیت اهمیتی ندارد و چه ایرانی و چه عراقی و چه افغان و ترکمن و غیره همگی می توانند جزو مخاطبان این سایت باشند.شما ظاهرا حتا وقت نکرده اید مطلب را تا انتها به دقت بخوانید.به شما پیشنهاد می کنم خوب مطلب را بخوانید و مخصوصا به منابع ذکر شده نروژی در پایین مطلب مراجعه کنید.بویژه در اینجا
http://www.nettavisen.no/na24/norges-mest-lnnsomme-innvandrer/2698800.html
اینکه چرا اسم فاروق در خیلی جاها ذکر نمی شود و به نوعی خیلی پررنگ نمی شود،دلایل استراتژیک و سیاسی می تواند داشته باشد.موضوعی که حتا خود نروژی ها هم به آن اذعان دارند.کافیست در گوگل کمی جستجو کنید یا به کتابخانه بروید و کتابهای در این زمینه را پیش از چشم بسته کامنت گذاشتن مطالعه کنید
لایکلایک
چرا ملیت اهمیت ندارد؟!؟ از کی تا به حال ملیت بی اهمیت شده ما؟؟؟ در گوگل جستجو کردن را من به شما بیشتر توصیه می کنم!!! دلایل استراتژیک و سیاسی هم برای ادم های بیسواد خوب هست. ضد و نقیض گفتن هم حدی داره از یک طرف تو صحبت از دلایل استراتژیک می کنی و از طرفی دم از این میزنی که نروژيها هم به این موضوع اذعان دارند. شما زحمت مدرک یابی و تاریخ شناسی به خودت بده بعد صحبت از کتابخانه رفتن و گوگل بکن. عراقی ها هشت سال تمام خاک ایران را بخون کشیدند حالا شما یک دفعه حرف از فارسی صحبت کردن میکنید! این بیشتر ادعایی لیبرال در آوردن ست تا اطلاع رسانی! ۲۲ سال در Statoil کار میکنم هنوز اسم ایشان را نشنیده ام! اما همه از مصدق و شرکت ملی نفت ایران صحبت میکنند..توصیه میکنم که شما از طریق اینترنت عضو کتابخانه ملی نروژ بشوید و اوقات فراغت خود را به صرف مطالعه بکنید به جای ادعای لیبرال در آوردن. بیگانه پرستی و استفاده بیش از حد از ابریشم از قاجار تا به حال در ایران به صورت ژنتیک شده. تحمل انتقاد هم نداری برو دنبال انشا نوشتن توی دفتر خاطرات خودت. در این صورت حداقل خودت همیشه با خودت موافقی. این بابا آمد اینجا رفت تو وزارتخانه نروژی ها هم گفتن یا امام هشتم فاروق جان تو کجا بودی به درد ما رسیدی برو فردا بیا دفترت آماده، منشی آماده، ما میریم کلبه و ماهی گیری و تو هم بیا طرح بده. اگر شما ًدوست عزیزً به خوتان وقت داده بودید و آن لینک را که ضمیمه کردم می خواندی این جور شعر و معرفی نمی نوشتی! آهان نروژی نمی تونی بخوانی. خوب الان فهمیدم. یا شاید زیاد بود برای شما
لایکلایک
ببینید وقتی میگم ملیت مهم نیست یعنی اینکه بحث این نیست که یک ایرانی نام آور باشد یا یک عراقی یا یک نروژی.خیلی متاسفم ولی حقیقت و تاریخ به خواسته شخص شما تغییر نمی کند.
بیست و دو سال در استات اویل خیلی زمان زیادی ست برای درک حقایق.احتمالا فقط کمبود مطالعه نیست که به شما این فرصت را نداده که چنین موضوع ساده ای که در لینکهای همی مطلب هم به آن اشاره شده است را کشف کنید.احتمالا سواد خواندن انگلیسی یا نروژی دارید که ببینید چه کسانی آن مطالب را نوشته اند.این مطلب اساسا مطلبی نوشته من نیست که به آن چشم بسته می تازید.منبع مشخص دارد و تنها در اینجا بازنویسی شده است.واقعا درک نمی کنم مشکل شما چیست؟احتمالا روحیه همچنان متعصب و ملی گرایی کورکورانه اینقدر چشمانتان را تنگ کرده که نمی توانید حقایق را بپذیرید و می خواهید بگویید حتما هنر نزد ایرانیان است و بس!.مطلبی که شما ارسال کردید مربوط به تاریخچه استات اویل بود و این مطلب ربطی به مطلب شما ندارد.درضمن،اگر واقعا فکر می کنید که نروژی ها با انتشار این مطالب در تاریخ نفت و گاز این کشور دخل و تصرف کرده اند،حتما از طریق شرکت تان شکایتی علیه نویسنده مطالب تهیه کنید.پیروز باشید
لایکلایک
البته مطمین نیستم شکایت شما به جایی برسد چون ایشان بالاترین نشان افتخار نروژ یعنی نشان
St.Olavs Orden
را از پادشاه نروژ بخاطر تلاش هایشان در صنعت نفت نروژ دریافت کرده اند
منبع:
http://www.kongehuset.no/nyhet.html?tid=102877&sek=26939
این هم یک منبع دیگر از خود وزارت نفت نروژ
http://www.npd.no/no/Nyheter/Nyheter/2012/Kongen-hedrer-ODs-tidligere-ressursdirektor/
لایکلایک
با تشکر از نویسندگان مقاله بخاطر مطالب مفیدتان.
لطفا با افرادی نژادپرست بحث نکنید که فایده ای ندارد. آنها حتی یک منبع برای ادعای خود نیاوردند.
Statoil به معنی شرکت ملی نفت نیست بلکه به معنی شرکت دولتی نفت است.
مهمترین نکته این مقاله این است که یک کشور به یک فرد خارجی اطمینان کرده است و نگفته است که طرف جهان سومی است یا عراقی یا عرب و چیزی نمیفهمد و اجازه داده تا ایشان نظرش را بدهد و بعد از بررسی آن را اجرا کرده است.
به خاطر این آقا و کشور نروژ دارای یک صندوق نفتی است که هر لحطه می توان موجودی آن را نگاه کرد.
https://www.nbim.no
ما ایرانیان باید یاد بگیریم که بجای توهین نژادی از نظرات و تجربه های دیگران استفاده نماییم.
http://business.time.com/2009/08/31/how-socialized-health-care-made-norway-an-oil-power/
ترجمه فارسی از مجله تایم
https://translate.google.no/translate?sl=en&tl=fa&js=y&prev=_t&hl=en&ie=UTF-8&u=http%3A%2F%2Fbusiness.time.com%2F2009%2F08%2F31%2Fhow-socialized-health-care-made-norway-an-oil-power%2F&edit-text=
لایکلایک